در راه برگشت از اسارت به ایران
چقدر دیگه مونده برسیم. میهماندار پاسخ داد یک ساعت دیگر. به ساعتم، به چرخش عقربه ساعت خیره ماندم. دوباره زمان در اختیارم قرار میگیرد و زمان هم آزاد و مال من میشود. خواهر کافی از هیات هلال احمر بالای سرم ایستاده بود. وقتی متوجه شد چشمم به ساعت خیره مانده پرسید: به چه فکر میکنی؟
-الان ساعت آمار است، ساعتی که برادرها را با کابل شمارش میکنند و بعضی را... میدانی آمار یعنی چه؟
-یعنی شمردن
-نه، یعنی یک قدم مانده به مرگ، یعنی با حقارت چند قاشق شوربا گرفتن و با بغض قورت دادن.
اگر شما این برادرکشی را دوام می آورید، طاقت ما دیگر طاق شده
اگر نمی دانید دوست کجاست و دشمن کجا، لااقل اسلحه های تان را غلاف کنید.
از صهیونیست ها که توقعی نیست، شما با برادرتان اینگونه نکنید.
تا دیروز غم چند ده ساله ی پاره ی تن اسلام بر قلبمان بود و هواپرستی شما. اما امروز با قتل خواهران و برادرانمان چه کنیم؟
با ظلمی که پشت گوشمان به اسلام روا می دارید و جای فریاد بر سر اسرائیل هلهله ی شادی که سر دادید چه کنیم؟
قلب آتش گرفته ی خود را نزد چه کسی التیام ببخشیم؟
هر طرف می نگرم نیزه و شمشیر است برادر، بیا خود درد را چاره کنیم.
به ساختمان شیشیه ای و زیبای سازمان ملل یا شورای سقیفه پرست اعراب؟
شما را به خدا بس است. قتل و غارت و جنایت کافی است.
اگر پول این ملت را می خواستید که ربودید، اگر جانشان را می خواستید که گرفتید، اگر می خواستید رقص مرگ شان را ببینید که نظاره کردید. اگر می خواستید نسل شان را به خاک سیاه بنشانید که کودکان شان را خوب به غسال خانه ها فرستادید.
شما را به خدا بس است
دست از سر بحرین مظلوم بردارید.
کجا دیده ای که عبد عاصی بر درگاه رب الارباب این چنین گستاخانه چیزی طلب کند؟!
آن هم بزرگ ترین اتفاق بشریت یعنی شهادت را...
می دانی چه کسانی طالب مصداق یرزقون عندالله شدن هستند؟ آن هایی که کربلایشان را پیدا کرده اند...
.
تشییع شهدای مدافعان حرم
شهید رضی شاه
شهیدنوروز علی
شهید هادی حسین
شهید شهادت حسین
شهید طاهر حسین
🕓ساعت:۱۶
۹۴/۰۲/۰۳پنجشنبه
مکان:مسجد امام حسن عسکری ع به سمت حرم مطهر حضرت معصومه(س)
ﻋﺸﻖ،ﻫﺪﻑ ﺣﯿﺎﺕ ﻭ ﻣﺤﺮﮎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ.
ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻢ.
ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺡ ﻣﺮﺍ
ﺑﻪ ﺗﻤﻮﺝ ﻭﺍ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ،
ﻭ ﻗﻠﺐ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ. ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻫﺎﯼ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﻣﺮﺍ
ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ
ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ﻭ ﺧﻮﺩﺑﯿﻨﯽ ﻣﯽﺭﺍﻧﺪ.
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺣﺲ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻭﺟﻮﺩ
ﻣﺤﻮ ﻣﯽﺷﻮﻡ.
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻟﻄﯿﻒ، ﻗﻠﺒﯽ ﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ ﺯﯾﺒﺎﺑﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻢ .
ﻟﺮﺯﺵ ﯾﮏ ﺑﺮﮒ،
ﻧﻮﺭ ﯾﮏ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺭ،
ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﮐﻮﭼﮏ،
ﻧﺴﯿﻢ ﻣﻼﯾﻢ ﺳﺤﺮ،
ﻣﻮﺝ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺭﺑﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ.ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺗﺠﻠﯿﺎﺕ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ با ﺑﯽﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﻣﯽﻧﮕﺮﻡ ﻭ ﺍﺑﻌﺎﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﯽﯾﺎبم.
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﺘﻢ.
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﺘﻢ ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻘﺪﯾﻤﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ...