احتلال

نسأَل الله منازل الشهداء
احتلال
"تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه ایستاده باشند." سیدشهیدان اهل قلم
آخرین نظرات

اسلایدر

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۷ ب.ظ

خداحافظ رمضان

هوا بس غبار آلود شده

امام بر مرکب نشسته اما به سختی

به تجربه می گویم اولین عارضه ی کم آبی خستگی است

مضاف برآنکه پیر مردی شصت و چند ساله زخم خورده داغدیده مضطرب خیام هم باشد

امام نگاهی بر پهنه ی دشت می کند و بی یار و یاور برای همیشه ی تاریخ ندای هل من ناصر سر می دهد که قطعا ندای هل من مبارزی به جبهه ی کفر است

دیگر رمقی به تن نمانده 

هوا را دود پر کرده است ، یا چشم من اینگونه سیاه می بیند؟

و ناگهان سنگ جفا ، پیشانی ، خون ، پیراهن عربی،حرمله، سه شعبه، قلب ، عمود آهن ،  گودال و الشمر جالس علی....

خواب هر شب خواهر ، تشنگی لحظه ی آخر برادر

کم کم خداحافظ ماه روضه ی عطش

خداحافظ رمضان

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۷
سید حمزه
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ق.ظ

ای یار دور از نظر ...

به نام خالق مهدی (عج)

 ای یار دور از نظر!

دلم برایت تنگ شده!

جمعه پشت جمعه، هفته پشت هفته...

دیگر از ماه هم گذشته است... سالهاست که رخ نمایان نمی کنی... 

دلتنگی ام را کجا جار بزنم...

اینجا دیگر جای ماندن نیست

 

اینجا آدمها از هم میگذرند، عاطفه ها رنگ باخته... 

عشق مفهومی ندارد، خبر لای چند سطر خط و یا چند جمله حرف که از آن فقط نام می برند

دلها از هم دورند...

اینجا گاهی فقط جواب، فشنگ است و گلوله

و اگر دستشان از سلاح کوتاه است، زخم زبان می زنند...

زخمها هر روز عمیق تر می شوند... کجاست مرهم؟!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۰۱:۴۶
بی نشان
دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۱ ق.ظ

جنازه ای که به دست امام خویش کفن شد

شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر...

"یابن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرادر کفن کن."

از بس این شهید به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی...

روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند...
در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:

"یا بن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن"

وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی، وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟!
با عجله برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضای غسال خانه بوی عطر گرفته بود.
از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود و آن آقا که بود ؛ اما حالا فهمیدم... ای وای بر من که نفهمیدم، نشناختم ....

منبع: کتاب روایت مقدس صفحه 96 به نقل از نگارنده کتاب میر مهر(حجه الاسلام سید مسعود پورآقایی) صفحه 117

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۰۱
سید حمزه
کلیه حقوق این وبلاگ متعلق به [ احتلال ] می باشد ; ویرایش شده با توسط پلاک هفت