احتلال

نسأَل الله منازل الشهداء
احتلال
"تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه ایستاده باشند." سیدشهیدان اهل قلم
آخرین نظرات

اسلایدر

۱۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احتلال» ثبت شده است

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۳ ب.ظ

قدم قدم با قدمهای عباس

مزار شهید مدافع حرم علی احمدامیری

 

 

 

 

و امروز نیز قدم به قدم با گامهایی استوار آمده ایم 

آمده ایم تا یاد و خاطره ی تو برادر بزرگوارمان شهید علی احمدامیری  را زنده نگه داریم،تویی که از دنیا و تعلقاتش گذشتی و خود را به خیل عاشقان رساندی و ندای هل من ناصر ینصرنی حسین را با جان خود لبیک گفتی.

 

آمده ایم تا در کنار برادرت و در نبود مادر، پدر، خواهر و....  یادبودی برایت گرفته و نام و راهت را بر دلهایمان حک کنیم و تسلایی بر دل برادرت باشیم.

شاید اگر خبر آمدن ما در کنار مزارت به گوش مادرت در افغانستان برسد دلش آرام گیرد چرا که خواهد دانست هرچند فرزندش دور از وطن غریبانه به شهادت رسید اما اینجا غریب نیست

اینجا خواهران و برادرانی دارد که یادش را زنده نگه می دارند

علی آقا ببین اگر مادرت نیست،مادر رفیق و همرزمت سید محمدحسین به به بالینت آمده تا بگوید علی جان پسرم تو نیز محمدحسین منی،آمده ام تا برایت مادری کنم پسرم.

ما نیز به همراه مادر آمده ایم،خالصانه آمده ایم، با دلهایی گرفته و بغض هایی شکسته تا بگوییم شما را فراموش نکرده ایم اصلا مگر می شود جوانانی چون شما که از تمام دنیای خود، پدر، مادر و...  گذشتند تا نگذارند دوباره کربلایی...  غروبی...  اهل حرم... بی حرمتی...  تکرار شود، را فراموش کرد.

 

آمده ایم تا بگوییم مفتخریم به شما

وخدمت به شما و خانواده تان را وظیفه ی اخلاقی، عرفی و دینی خود می دانیم و امیدواریم در این راه که کمترین کار ممکن است موفق گردیم.

 

ای شهید تو زنده ی و شاهد رفتارو اعمال ما،پس ما را دریاب که روحمان با یادت شاد است.

 زارع_ بهار یکهزاروسیصدونودوپنج

 

در ادامه ی بی مهری های مسئولین

و حضور نداشتن خانواده شهید" پدر مادر " در ایران،و نداشتن توان مالی برادر "تنها عضو خانواده شهید در ایران" برای برگزاری مراسم یادبود این شهید بزرگوار

گروه قدمهای عباس به یاری حضرت حق، این مراسم را با تمام شوق و افتخار به همت کمک های مردمی و خیرین برگزار کردند.

ان شاءالله شهدا شفیعشان گردند.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۳
بی نشان
پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۸ ب.ظ

معامله ی پر سود

هوالله الخالق الباری المصور

  

معامله ی پرسودی است شهادت، فانی می دهی و باقی می‌گیری!

جسم می دهی و جان می گیری؛

جان می دهی و جانان می گیری

چه لذتی دارد، نظر کردن به وجه الله

شهادت لیاقت می خواهد

  

 

 

کاش لایق بشویم....

 

 

 برای بهترین  دوستانتان آرزوی شهادت کنید

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۸
بی نشان
سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ق.ظ

یک میهمانی ساده

گفتگو با خواهر و همسر شهید سید عارف حسینی با همراهی خواهران شهدا سید رضا حسینی و میردوستی

رفتن و پریدن

- بی خداحافظی رفت. می دانست رضایت به رفتنش نمی دهیم . همیشه حرف از رفتن می زد اما ناراحتی مان را که می دید می گفت نمی روم. اما رفت. بی خداحافظی . بی خبر . بیست روز از او خبر نداشتیم. تا اینکه زنگ زد گفت دمشقم. بعد از آن هربار تماس می گرفت می گفتیم حالا که رفته ای مواظب خودت باش.  سه ماه بعد برگشت. گفته بود دوشنبه می آیم ، آخرین تماسش بود. دوشنبه ی ماه بعدش آمد و دوشنبه هم به خاک سپرده شد . 19 شهریور شهید شد، 20 مهر دفنش کردیم.

خواهرها داغ شان سنگین تر است

- خیلی تنهام. همه ی وجودم بود برادرم. بهترین برادر دنیا . همیشه تماس میگرفت و می گفت: بچه ها را حاضر کن تا ببرم پارک. ماه رمضان با زبان روزه دست فرزندانش را می گرفت می آمدند پارک. من ناراحت می شدم به او می گفتم چرا در این گرما پارک می روی . ولی فقط می خندید. برادرم مثل شمع بود، خیلی خوش لباس و خوش هیکل، در نبود زن و بچه اش من برای برادرم لباسهایش را می شستم و اتو می کردم. وقتی از حمام می آمد یک ساعت همینطور نگاهش می کردم بعد خجالت می کشید، پیش خودم می گفتم بروم صورت او را ببوسم اما نمی توانستم. فقط نگاهش می کردم از خانه که می رفت بیرون از  بالکون نگاهش می کردم تا برود و دور شود. اگر الان اینجا بود به او می گفتم داداش جان خیلی دوستت دارم و برام عزیزی.

آخرین باری که تماس گرفت، گفت: خواهرم برای من دعا کن و خندید. گفتم :من تورا به آقا امام زمان سپرده ام . آخرین زنگ ما همین بود. صدایش را دیگر نشنیدم. قول داده بود وقتی برگشت مرا ببرد پابوس امام رضا علیه السلام، بعدش هم برویم کربلا.

مرتب خوابش را می دیدم. خواب دیدم که برادرم از آنجا زنگ زده، همزمان تصویر گنبد حضرت زینب هم جلوی چشمم می آمد، در خواب دادو فریاد می کردم، گریه می کردم سید امین (همسرم) من را بیدار کرد گفت: چه شده است و برای او خوابم را تعریف کردم آن وقت رفتم بالا پشت بام و آمدم دوباره به خواب رفتم دوباره خواب دیدم جنازه برادرم آمده است برادرم در تابوت است باز هم گریه می کردم و خواب می دیدم شهید شده است . با هر ابر سیاه و خبر از سوریه و صدای در که می آمد بسم الله می گفتم و هراسان می شدم.

خبر شهادت

- خبری از برادرم نبود. با همسرش مرتب به پایگاه ثبت نامی اش مراجعه می کردیم و پرس و جو داشتیم تا بلکه خبری از او پیدا کنیم. اما کسی به ما چیزی نمی گفت و حالمان بدتر می شد. مدام فکر می کردم اگر برگردد اول می آید خانه ی ما یا می رود پیش فرزندانش... تا اینکه برادرشوهرم آمد دنبال مان که برویم خانه شان. دلم شور می زد، انگار یک نفر دلم را کنده و برده بود. با رنگ پریده و پاهای ضعف کرده نشسته بودم به انتظار. زن برادرم را هم که دیدم داشت گریه می کرد، فکر می کردم برای چیز دیگری ست. پا شدم رفتم سید الکریم. با همان حال زار و از پا افتاده. وقتی برگشتم شوهرم هم گریه کرده بود، اما چیزی نمی گفت. آن دو تا آقایی که مسئول ثبت نام مدافعین بودند آمدند خانه ، دیدم دارند زیر لب چیزی می خوانند، فهمیدم دیگر همه چیز تمام شده .

پدر و مادر شهید کجا هستند ؟

وقتی چهارساله بود مادرش و وقتی هفت ساله بود پدرش از دنیا رفت . دو برادر و یک خواهر دیگر داریم که در افغانستان زندگی می کنند و بی قرارند .

ملاقات در خواب با همسر

یک بار وقتی هنوز شهید نشده بود، خوابش را دیدم که آمده بود دنبال مان با بچه ها برویم جایی. اما بدنش لخت و سینه اش کبود شده بود. انگار کسی زده باشدش. خیلی ناراحت شدم ، بعدها در همان قسمت تیر خورد و شهید شد. بعد از شهادت زیاد به خوابم می آید، یک بار با لباس سفید تمیز آمده بود پیشمان. گفتم چرا سفید پوشیده ای؟ گفت بهم می آید. راست میگفت، بهش می آمد. هربار هم ازش می پرسم مگر تو شهید نشده ای او جواب می دهد نه من زنده ام... زنده ام.

    

زندگی در ایران و تصمیم نهایی

ما سید طباطبایی هستیم، بعد از ازدواج در این 13 سال فقط 4 سالش را در افغانستان زندگی کردیم، سید عارف 32 سالش بود که شهید شد. قبل از آن زیر پل سعدی کفاشی می کرد. صاحب کارش باور نمی کرد یک پسر 12 ساله دارد. بعضی وقت ها با خودش محمد را می برد تا نشانش دهد. با محمد زیاد حرف می زد، به او میگفت بعد از من تو مرد این خانه ای. بی خبر رفت و وصیت نامه ای برایمان نگذاشت. فقط می گفت می خواهم بروم تا حداقل در این راه جهاد کنم. . هربار هم زنگ می زد به خواهرش که ناراحتی می کرد می گفت مراقب فرزندانم باش . بار اولی بود که به سوریه اعزام می شد، سه ماهش که تمام شد به شهادت رسید. اما تا قبل از آن مسجد کیهانی که محل ثبت نامش بود، خبری به ما نمی داد. آخر فهمیدیم بیست روز هم در اینجا آموزش دیده و رفته در گردان فاطمیون. رفته و در یک درگیری رو در رو با هفت هشت تا گلوله در سینه شهید شده.

روز خاکسپاری و خبر به فرزندان

سید محمد خالق، سید مهدی و نازنین زهرا بچه های او هستند . روزی که خبر را آوردند آنها هم پیش مان بودند. بچه ها خودشان را در بغل من انداختند و گریه می کردند. محمد خیلی بی قراری می کند و حساس و زودرنج شده، از آن روز تا حالا پلاک پدرش را برداشته و می گوید تا بعد از امتحانات پس نمی دهم . اجازه نمی دادند برویم معراج شهدا و شناسایی اش کنیم، می گفتند دیدن شما چه فایده ای دارد . حالمان بد بود. من هم زیاد بهشت زهرا نمی روم. از بس گریه و زاری می کنم پسرم می گوید، دایی با لشکر امام زمان (عج) برمی گردد. بدون رضایت ما رفت اما حالا دیگر از او راضی هستیم ، به این امید که شفاعت مان را بکند و دستی از ما هم بگیرد.

محمد به جمع اضافه می شود، اما سرش پایین است و سکوت کرده، دوست ندارد صحبت کند . مادرش به جای او چند جمله ای می گوید، از توجه پدر به درس شان و مراقبت از آنها . از علاقه اش به فرزندانش و محمد در نهایت فقط جواب یک سوال را می دهد: می خواهی چه کاره شوی ؟

 پلیس شوم و راه پدر را ادامه دهم ...

   

 

دعای پایانی همسر شهید

ان شا الله هر حاجتی دارید خداوند برایتان برآورده کند. همگی عاقبت به خیر شویم و ما هم یک مقامی نزد خداوند داشته باشیم و در دنیا رو سپید شویم .

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۱
فــ . الف
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۳ ب.ظ

قدم های عباس

وقتی شهید مدافع حرمی به روی دست های ما تشییع می شود،‌ کار ما می شود دلداری از بازماندگان..

ما ایرانی ها نمی توانیم فرزند شهید را در داغ پدرش تنها بگذاریم،‌ نمی توانیم مادر شهید را به آغوش نکشیم و دل صبور  پدر شهید را تسلا ندهیم..

اما مرز شهیدان مدافع حرم از مرزهای ایران فراتر رفته است و ما شاهد شهدایی از افغانستان و پاکستان و.. هستیم که هر روز در کوی و برزن ما تشییع می شوند..

اما غمی وجودمان را فرا می گیرد وقتی غربت این شهیدان و بازماندگانشان را می بینیم ...

هر چه مزار شهدای ایرانی شلوغ است، مزار این شهیدان سوت و کور است..

هر چه سر خانواده های شهدای ایرانی شلوغ است از دعوت ها و تجلیل ها،‌ خانه های این شهیدان خالی از هر گونه تجلیل است..

شاید دلداری های ما به اندازه ای نیست که تسلای غریبی بازماندگان باشد..

کاش رسم ایرانی بودن خودمان را در حق این عزیزان نیز تمام و کمال انجام بدهیم..

 

 

 

مدتی است خانواده شهید سیدمحمد حسین میردوستی که خود داغدیده ی شهید مدافع حرم خود هستند دست به دلداری جانانه ای زده اند.

گروهی ساخته اند به نام "قدم های عباس"، و قدم هایی محکم و راسخ در راه سر زدن به خانواده های شهدای تیپ فاطمیون (مدافع حرم افغانستانی) برمی دارند.

گروه قدم های عباس متشکل از خواهران و برادرانی است که به این خانواده ها سر می زنند و با حضورشان تسلی خاطری برای بازماندگان می شوند و به اندازه ای هم کمک های مالی مردمی را به آن ها می رسانند.

احتلال هم با نشر اخبار و دل گویه ها و خاطرات این دیدار ها با قدم های عباس هم قدم شده است تا شاید دِین خود را به شهدای مدافع حرم ادا کند.

شما نیز می توانید در گروه قدم های عباس با ما قدم بردارید. و اگر از بُعد مکانی از ما دور هستید،‌ کمک های مالی خود را با ما هم قدم کنید.

لبیک یا زینب 

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۱۳
سیدابراهیم
شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۴۰ ب.ظ

صدای بال ملائک میرسد به گوش...

 هو الله الخالق الباری المصور

 

  مراسم تشییع پیکر مطهر هفت شهید از شهدای مدافع حرم

تیپ زینبیون

و لشگر فاطمیون

 

دوشنبه۱۳۹۵/۲/۱۳

ساعت ۱۷

از مسجد امام حسن عسکری به سمت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

و سپس تدفین در قطعه 31 بهشت معصومه قم

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۴۰
بی نشان
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ب.ظ

تا اگر روزی شهید شدم در شهر خودم غریب نمانم...

هوالله الخالق الباری المصور


شهید مدافع حرم علی امرایی 

 

قبرها را حفر می کند و اشک می ریزد

جوانانی که دورش حلقه زدند، با اشکهای او اشک می ریزند

در این جوان چه میگذرد که اینطور اشک ریزان قبرهایی را می کند که قرار است پنج شهید گمنام در آن به امانت سپرده بشوند؟؟؟!!!

اینجا فرهنگسرای ولا،میدان نماز است

 

روضه عباس(ع) می خواند و یکی یکی شهدا را داخل قبر می گذارد...

این جوان غوغایی به پا کرده است که نگو و نپرس!

چند سال بعد هر جمعه موکتهایی بر دوشش می گذارد و کنار مقبره این شهدا پهن می کند. بلندگوها را در محوطه می گذارد

نجوای آل یاسین خواندنش که همه جا پر می شود، گریه مادران را امان نمی دهد. دیگر می دانند حال و هوای صبح های جمعه ی میدان نماز دیدنی است

 

یک روز صدایش می کنند و می پرسند داستان این صبح های جمعه و بی قراری های تو چیست مادر؟!!!

چشم در چشم مادر می دوزد و می گوید می خواهم این پنج شهید گمنام را از غربت روزگار در بیاورم

تا اگر روزی شهید شدم، در شهر خودم غریب نمانم

 


۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۷
محمدحسین
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ق.ظ

أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ...

شنیدم علی اکبری آمدی

 

هوالله الخالق الباری المصور

 

شهیدی که فقط از پیکرش یک دست باقی ماند 

یاعلی اکبر(ع)

 

خواب دیدم،  خواب کربلا را

حضرت از ضریح مبارک بیرون آمد و فرمودند تو هم مال این دنیا نیستی

خودت را صاف کن،اعمالت را صاف کن بیا پیش ما

 

 

 

اگر به زیارت کربلا رفتید سلام مرا به آقا برسانید و بگویید ارباب غریبم دلم برایتان تنگ شده بود ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب تر است 

راستی به جای من سفر مشهد بروید که خیلی دلم تنگ است...

 

 

قسمتی از وصیت نامه شهید مدافع علی امرایی

 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۴:۱۲
محمدحسین
يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ب.ظ

کبوتران حرم

هوالله الخالق الباری المصور

 

شهادت، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمیگذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود. 

مقام معظم رهبری (حفظه الله)

 

 

گزارش تصویری تشییع پیکر مطهر شهیدان مدافع حرم تیپ فاطمیون

چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۲/۰۱_ قم 

بهشت معصومه قم

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۰۵
سید حمزه
چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۲ ب.ظ

مهمان دل

هوالله الخالق الباری المصور

 

 باز مرغ غزلم میل پریدن دارد

تا به ایوان نجف شوق رسیدن دارد

 

 

انسان هرچه راه برود و خوب ها به منرل او تشریف بیاورند و در قلب و جانش بیایند، قلب او بزرگ می شود.

هرچه بیشتر خوبان را یاد کنید، دل و قلب شما بزرگتر می شود. آنجا جایی است که خدا می خواهد تشریف بیاورد.

خداوند فرموده است " من در آسمانها و زمین نمی گنجم، فقط قلب عبد مومن جایگاه من است."

وقتی مهمانی به این عزیزی می خواهد به خانه دل انسان بیاید، باید امیرالمومنین (ع) را یاد کرد تا به برکت یاد آن حضرت، خانه تمیز شود. وقتی آن حضرت را یاد کردید، خانه دل، خودش تمیز می شود.

 

 

میلاد مولا علی بر همگان مبارک التماس دعای فرج

بیاد پدران آسمانی، شهدای مدافع حرم آل الله

روحشان شاد  

 

 

مارو از دعای خیرتون محروم نکنید در ایام اعتکاف

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۱۲
بی نشان
دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا

سلام الله علی " جاوید حسین"

 

ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم

قطعا گریه ی ما،اشک شوق است

این پیکرهای آسمانی آیه های فتح هستند که نازل شده بودند و اکنون از فراز دست ما به عرش برمیگردند

 

 

مراسم تشییع پیکر مطهر ۷ شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون

شهید حبیب رضایی

شهید مهدی حسینی

شهید عبدالحکیم رسولی

شهید سید حسین حسینی

شهید محمدجواد عسکری

شهید خدابخش محمدی

شهید حسن رضا رستگاری

 

چهارشنبه ۱۳۹۵/۲/۱ ساعت ۱۶ 

از مسجد امام حسن عسکری(ع) تا حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

سپس تدفین در قطعه ۳۱ مدافعان حرم، بهشت معصومه

 

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۴۸
سید حمزه
کلیه حقوق این وبلاگ متعلق به [ احتلال ] می باشد ; ویرایش شده با توسط پلاک هفت