پسر خم می شود که هم قد پدر باشد
پدر اما حیا می کند پسرش را بوسه باران کند، بوسه ی بر شانه اش می نشاند و او را رهسپار میدان مبارزه می کند.
پدر حتی مادر را هم تسلی می دهد که مرد شده، پشت مرد مسافر گریه خوبیت ندارد
از او که بپرسی پسرت کجاست، قطعا با افتخار می گوید" جبهه" اما فقط خودش می داند بار سنگین این کلمه را ،دل آشوب همین یک واژه را
روزها می گذرد و پسر باز می گردد
این بار اما پدر خم می شود که پسر را ببوسد، تن سرد و رنجور پسر را
خم میشود و دیگر کمر راست نمیکند
هی دست می رود به کمرها یکی یکی
وقتی که می رسند خبرها یکی یکی
خم گشته قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که می رسند پسرها یکی یکی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر مجاهدان راه حق که به مقتدای دست بسته ی خود اقتدا کردند و با عدّه و عُدّه ی قلیل هیمنه ی استکبار را در هم ریختند
ماه هاست در میان سکوت سازمان ملل و شورای حکام و مسئولین سیاست زده ی بلاد اسلامی مقاومت کرده اند
و در آخر سلام بر پدران مجاهد پرورشان
که بی صدا سوختند و حسرت اشکشان را شیطان مجسم غرب به گور می برد
من بال و پر شهید را می بوسم پای تا به سر شهید را می بوسم
گر فرصت دیدار مهیا نشود. دست پدر شهید را می بوسم
تماس گرفتند که ۳ شهید در راه است
آماده ی تشییع بودیم اما پیکر یکی از شهدا به " معراج " نرسیده بود و کاملا مطمئن شده بودیم که گم شده است
بعد از دو روز ، پیگیری ها جواب داد
بدن شهید گم نشده بود ، اشتباها به مشهد رفته بود
و ما میخوانیم اشتباهی،اما باور نکنید .
شهید دلش هوای زیارت کرده بود، همانجا که برات کربلایش را با خون گرفته بود ، پنجره فولاد
سلام بر مجاهدان راه حق که به مقتدای دست بسته ی خود اقتدا کردند و با عدّه و عُدّه ی قلیل هیمنه ی استکبار را در هم ریختند.
ماه هاست در میان سکوت سازمان ملل و شورای حکام و مسئولین سیاست زده ی بلاد اسلامی به مقاومت کرده اند
و در آخر سلام بر پدران مجاهد پرورشان
که بی صدا سوختند و حسرت اشکشان را شیطان مجسم غرب به گور می برند
من بال و پر شهید را می بوسم
پای تا به سر شهید را می بوسم
گر فرصت دیدار مهیا نشود
دست پدر شهید را می بوسم
"پدر شهید مدافع حرم بر بالین فرزند"