احتلال

نسأَل الله منازل الشهداء
احتلال
"تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه ایستاده باشند." سیدشهیدان اهل قلم
آخرین نظرات

اسلایدر

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زینبیه» ثبت شده است

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ق.ظ

یک میهمانی ساده

گفتگو با خواهر و همسر شهید سید عارف حسینی با همراهی خواهران شهدا سید رضا حسینی و میردوستی

رفتن و پریدن

- بی خداحافظی رفت. می دانست رضایت به رفتنش نمی دهیم . همیشه حرف از رفتن می زد اما ناراحتی مان را که می دید می گفت نمی روم. اما رفت. بی خداحافظی . بی خبر . بیست روز از او خبر نداشتیم. تا اینکه زنگ زد گفت دمشقم. بعد از آن هربار تماس می گرفت می گفتیم حالا که رفته ای مواظب خودت باش.  سه ماه بعد برگشت. گفته بود دوشنبه می آیم ، آخرین تماسش بود. دوشنبه ی ماه بعدش آمد و دوشنبه هم به خاک سپرده شد . 19 شهریور شهید شد، 20 مهر دفنش کردیم.

خواهرها داغ شان سنگین تر است

- خیلی تنهام. همه ی وجودم بود برادرم. بهترین برادر دنیا . همیشه تماس میگرفت و می گفت: بچه ها را حاضر کن تا ببرم پارک. ماه رمضان با زبان روزه دست فرزندانش را می گرفت می آمدند پارک. من ناراحت می شدم به او می گفتم چرا در این گرما پارک می روی . ولی فقط می خندید. برادرم مثل شمع بود، خیلی خوش لباس و خوش هیکل، در نبود زن و بچه اش من برای برادرم لباسهایش را می شستم و اتو می کردم. وقتی از حمام می آمد یک ساعت همینطور نگاهش می کردم بعد خجالت می کشید، پیش خودم می گفتم بروم صورت او را ببوسم اما نمی توانستم. فقط نگاهش می کردم از خانه که می رفت بیرون از  بالکون نگاهش می کردم تا برود و دور شود. اگر الان اینجا بود به او می گفتم داداش جان خیلی دوستت دارم و برام عزیزی.

آخرین باری که تماس گرفت، گفت: خواهرم برای من دعا کن و خندید. گفتم :من تورا به آقا امام زمان سپرده ام . آخرین زنگ ما همین بود. صدایش را دیگر نشنیدم. قول داده بود وقتی برگشت مرا ببرد پابوس امام رضا علیه السلام، بعدش هم برویم کربلا.

مرتب خوابش را می دیدم. خواب دیدم که برادرم از آنجا زنگ زده، همزمان تصویر گنبد حضرت زینب هم جلوی چشمم می آمد، در خواب دادو فریاد می کردم، گریه می کردم سید امین (همسرم) من را بیدار کرد گفت: چه شده است و برای او خوابم را تعریف کردم آن وقت رفتم بالا پشت بام و آمدم دوباره به خواب رفتم دوباره خواب دیدم جنازه برادرم آمده است برادرم در تابوت است باز هم گریه می کردم و خواب می دیدم شهید شده است . با هر ابر سیاه و خبر از سوریه و صدای در که می آمد بسم الله می گفتم و هراسان می شدم.

خبر شهادت

- خبری از برادرم نبود. با همسرش مرتب به پایگاه ثبت نامی اش مراجعه می کردیم و پرس و جو داشتیم تا بلکه خبری از او پیدا کنیم. اما کسی به ما چیزی نمی گفت و حالمان بدتر می شد. مدام فکر می کردم اگر برگردد اول می آید خانه ی ما یا می رود پیش فرزندانش... تا اینکه برادرشوهرم آمد دنبال مان که برویم خانه شان. دلم شور می زد، انگار یک نفر دلم را کنده و برده بود. با رنگ پریده و پاهای ضعف کرده نشسته بودم به انتظار. زن برادرم را هم که دیدم داشت گریه می کرد، فکر می کردم برای چیز دیگری ست. پا شدم رفتم سید الکریم. با همان حال زار و از پا افتاده. وقتی برگشتم شوهرم هم گریه کرده بود، اما چیزی نمی گفت. آن دو تا آقایی که مسئول ثبت نام مدافعین بودند آمدند خانه ، دیدم دارند زیر لب چیزی می خوانند، فهمیدم دیگر همه چیز تمام شده .

پدر و مادر شهید کجا هستند ؟

وقتی چهارساله بود مادرش و وقتی هفت ساله بود پدرش از دنیا رفت . دو برادر و یک خواهر دیگر داریم که در افغانستان زندگی می کنند و بی قرارند .

ملاقات در خواب با همسر

یک بار وقتی هنوز شهید نشده بود، خوابش را دیدم که آمده بود دنبال مان با بچه ها برویم جایی. اما بدنش لخت و سینه اش کبود شده بود. انگار کسی زده باشدش. خیلی ناراحت شدم ، بعدها در همان قسمت تیر خورد و شهید شد. بعد از شهادت زیاد به خوابم می آید، یک بار با لباس سفید تمیز آمده بود پیشمان. گفتم چرا سفید پوشیده ای؟ گفت بهم می آید. راست میگفت، بهش می آمد. هربار هم ازش می پرسم مگر تو شهید نشده ای او جواب می دهد نه من زنده ام... زنده ام.

    

زندگی در ایران و تصمیم نهایی

ما سید طباطبایی هستیم، بعد از ازدواج در این 13 سال فقط 4 سالش را در افغانستان زندگی کردیم، سید عارف 32 سالش بود که شهید شد. قبل از آن زیر پل سعدی کفاشی می کرد. صاحب کارش باور نمی کرد یک پسر 12 ساله دارد. بعضی وقت ها با خودش محمد را می برد تا نشانش دهد. با محمد زیاد حرف می زد، به او میگفت بعد از من تو مرد این خانه ای. بی خبر رفت و وصیت نامه ای برایمان نگذاشت. فقط می گفت می خواهم بروم تا حداقل در این راه جهاد کنم. . هربار هم زنگ می زد به خواهرش که ناراحتی می کرد می گفت مراقب فرزندانم باش . بار اولی بود که به سوریه اعزام می شد، سه ماهش که تمام شد به شهادت رسید. اما تا قبل از آن مسجد کیهانی که محل ثبت نامش بود، خبری به ما نمی داد. آخر فهمیدیم بیست روز هم در اینجا آموزش دیده و رفته در گردان فاطمیون. رفته و در یک درگیری رو در رو با هفت هشت تا گلوله در سینه شهید شده.

روز خاکسپاری و خبر به فرزندان

سید محمد خالق، سید مهدی و نازنین زهرا بچه های او هستند . روزی که خبر را آوردند آنها هم پیش مان بودند. بچه ها خودشان را در بغل من انداختند و گریه می کردند. محمد خیلی بی قراری می کند و حساس و زودرنج شده، از آن روز تا حالا پلاک پدرش را برداشته و می گوید تا بعد از امتحانات پس نمی دهم . اجازه نمی دادند برویم معراج شهدا و شناسایی اش کنیم، می گفتند دیدن شما چه فایده ای دارد . حالمان بد بود. من هم زیاد بهشت زهرا نمی روم. از بس گریه و زاری می کنم پسرم می گوید، دایی با لشکر امام زمان (عج) برمی گردد. بدون رضایت ما رفت اما حالا دیگر از او راضی هستیم ، به این امید که شفاعت مان را بکند و دستی از ما هم بگیرد.

محمد به جمع اضافه می شود، اما سرش پایین است و سکوت کرده، دوست ندارد صحبت کند . مادرش به جای او چند جمله ای می گوید، از توجه پدر به درس شان و مراقبت از آنها . از علاقه اش به فرزندانش و محمد در نهایت فقط جواب یک سوال را می دهد: می خواهی چه کاره شوی ؟

 پلیس شوم و راه پدر را ادامه دهم ...

   

 

دعای پایانی همسر شهید

ان شا الله هر حاجتی دارید خداوند برایتان برآورده کند. همگی عاقبت به خیر شویم و ما هم یک مقامی نزد خداوند داشته باشیم و در دنیا رو سپید شویم .

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۱
فــ . الف
دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۵۰ ب.ظ

آیا تو قصد سفر نداری...

بسم الله الرحمن الرحیم

پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند 

 

آنها خونین بال به محضر مادر پهلو شکسته شان رسیده اند و حال بازگشته اند تا از ما خاک نشینان دستی بگیرند.

 

هرچند که در لشکر شان جای گنهکاران نیست،اما دست پشیمانان را خواهند گرفت

 

آیا تو قصد سفر نداری؟!

 

 

مراسم تشییع پیکر مطهر چند تن از شهدای مدافع حرم

لشگر فاطمیون و تیپ زینبیون

چهارشنبه ۱۳۹۵/۲/۲۹ ساعت ۱۷

از مسجد امام حسن عسکری(ع) به سمت حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها

سپس تدفین در قطعه ۳۱ بهشت معصومه

 


 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۵۰
سید حمزه
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ب.ظ

تا اگر روزی شهید شدم در شهر خودم غریب نمانم...

هوالله الخالق الباری المصور


شهید مدافع حرم علی امرایی 

 

قبرها را حفر می کند و اشک می ریزد

جوانانی که دورش حلقه زدند، با اشکهای او اشک می ریزند

در این جوان چه میگذرد که اینطور اشک ریزان قبرهایی را می کند که قرار است پنج شهید گمنام در آن به امانت سپرده بشوند؟؟؟!!!

اینجا فرهنگسرای ولا،میدان نماز است

 

روضه عباس(ع) می خواند و یکی یکی شهدا را داخل قبر می گذارد...

این جوان غوغایی به پا کرده است که نگو و نپرس!

چند سال بعد هر جمعه موکتهایی بر دوشش می گذارد و کنار مقبره این شهدا پهن می کند. بلندگوها را در محوطه می گذارد

نجوای آل یاسین خواندنش که همه جا پر می شود، گریه مادران را امان نمی دهد. دیگر می دانند حال و هوای صبح های جمعه ی میدان نماز دیدنی است

 

یک روز صدایش می کنند و می پرسند داستان این صبح های جمعه و بی قراری های تو چیست مادر؟!!!

چشم در چشم مادر می دوزد و می گوید می خواهم این پنج شهید گمنام را از غربت روزگار در بیاورم

تا اگر روزی شهید شدم، در شهر خودم غریب نمانم

 


۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۷
محمدحسین
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ق.ظ

أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ...

شنیدم علی اکبری آمدی

 

هوالله الخالق الباری المصور

 

شهیدی که فقط از پیکرش یک دست باقی ماند 

یاعلی اکبر(ع)

 

خواب دیدم،  خواب کربلا را

حضرت از ضریح مبارک بیرون آمد و فرمودند تو هم مال این دنیا نیستی

خودت را صاف کن،اعمالت را صاف کن بیا پیش ما

 

 

 

اگر به زیارت کربلا رفتید سلام مرا به آقا برسانید و بگویید ارباب غریبم دلم برایتان تنگ شده بود ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب تر است 

راستی به جای من سفر مشهد بروید که خیلی دلم تنگ است...

 

 

قسمتی از وصیت نامه شهید مدافع علی امرایی

 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۴:۱۲
محمدحسین
چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲ ق.ظ

ما را در این قافله جزو عقب افتادگان قرار نده!...

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش 

تو قاف قرار من و من عین عبورم.... 

 

 

تشییع پیکر مطهر هشت شهید مدافع حرم (تیپ زینبیون)

چهارشنبه ۲۶ اسفند، ساعت۱۵

از مسجد امام حسن عسکری(ع) به سمت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها 

و سپس تدفین در قطعه۳۱ شهدای مدافع حرم بهشت معصومه

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۲
بی نشان
دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ق.ظ

خوشی ز عمر ندیده، خدا نگهدارت...

 

 


دریافت 

 

اللّهمّ صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک 

 

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۹
بی نشان

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

گزارش تصویری تشییع پیکر مطهر  شش شهید مدافع حرم  تیپ زینبیون

94/12/12

 

حواست هست؟! اگر شهید نشویم می میریم.

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۱۷
حیدر مدد
سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۱۹ ب.ظ

سرمایه تحرک...

بسم الله الرحمن الرحیم

بارها تجربه کرده ایم


اما در زندگی روزمره و نه به خاطر خدا



موتور محرک انسان  در زندگی چیست ؟ و آن چه چیزی است که باعث پیشرفت کارها ، حتی سخت ترین آن می شود؟



بی شک پاسخ سوال عشق است و ما این کلمه ی قدسی را در چه چیزهای پیش پا افتاده ای خلاصه کردیم



اما تو ای شهید ، معنای حقیقی کلمه عشق به معبود را چه عارفانه به نمایش گذاردی

 

این محبت را در نظر آوردی و نا ممکن ها را انجام دادی



"از محبت مادری ، عشق همسری ، علاقه به دنیا و مافیها " گذشتی و باور ندارم این همه را جز به محبت اباعبدالله میسر کرده باشی...

 

 

 

 

 

 

 

 +

 

عکس.نوشت: آخرین تصویر از شهید مدافع حرم سعید سامانلو

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۱۹
سید حمزه
شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ب.ظ

علی دختر ندارد، شیر دارد...

بسم رب الزینب

گویند در حدیث کسا نیست نام او

"زینب" همان عبای یمانی دلبرست

امشب شب ملیکه دادار زینب است

امشب تمام گرمی بازار زینب است

تصویر جلوه های خداوار زینب است

آیینه دار حیدر کرار زینب است

خاتون خانه دار دو دلدار زینب است

از کربلا بپرس علمدار زینب است

 

 

 بیاد همه شهدای مدافع حرم 

اذا کان المنادی زینب سلام الله علیها فاهلا بالشهادة

 

عید برهمگی مبارک

 

 



۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۰۶
بی نشان
دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ب.ظ

دمشق آمادگاه سربازان حضرت مهدی(ع)

بسم رب الزینب

 

 

 

شاید مقدر شده است: حضرت زینب(س) که پیام آور حماسه عاشورا بود، پیام آور حماسه ظهور و فراهم آورنده مقدمات فرج هم باشد.

امروز زینبیه دمشق آمادگاه سربازان حضرت مهدی (ع) شده و تمام منتظران سلحشور و محبان پرشور امام حسین(ع) در جهان دلشان آنجاست. 

زینب(س) همچنان علمدار حسین(ع) است و امروز هم حرم خود را سپر بلای حرم برادر کرده است.           

                                                                       استاد پناهیان

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۰:۴۶
بی نشان
کلیه حقوق این وبلاگ متعلق به [ احتلال ] می باشد ; ویرایش شده با توسط پلاک هفت