اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی
الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً
مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍمِنْ اوْلیائِکَ
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده...
در بین امتی مبعوث شد که حیرت انگیز ترین مردمانند
در جهالت یکه تاز بودند و به انسانشان مبدل کرد
در ستیز و جنگ پیشتاز بودند و با اخلاق رحمه للعالمینی اش صلح میانشان برقرار کرد
از اخلاق معاشرتشان با پیامبر فرستاده ی خدا که شرم داریم چیزی بنگاریم اما با صبر در دنیای آن روز سربلندشان کرد
مزدش را اما خوب گرفت
بعد از آنکه زهر نوشید ، خواست وصیتی بنویسد که گمراه نشوند ، گفتند هذیان می گوید
نم کفنش خشک نشده بود که برای عرض تسلیت به محضر تنها یادگارش با هیزم و لگد رفتند و از آن روز آنچه که پیامبر می ترسید به سرشان آمد
عقبگردی مدرن را تجربه میکنند
زرق برق زندگیشان زیاد شد اما جهالتشان نیز با رنگ جدیدی رخ نشان داد
هر چه پیش برویم قصه تلخ تر می شود ، اما نکته اینجاست
تاریخ تکرار می شود، و خدا هم با کسی عقد اخوّت نخوانده
دور شدن از مسیر پیامبر خفتی را به بار خواهد آورد که می توان نمونه اش را در کشور سعودی مشاهده کرد.
شهیدی که در سوریه ، عراق و در هر مکان و زمانی که شهید شده باشد همانند این است که جلوی حرم امام حسین(ع) شهید شده است چرا که اگر این شهدا نبودند اثری از حرم اهل بیت نبود.
"مقام معظم رهبری در دیدار خانواده های شهدای مدافع حرم"
"السلام علیکِ یاعلیا مخدرة زینب کبری"
تشییع پیکر ٧ شهید مدافع حرم
شهیدمدثر خان
شهید مهدی حسین
شهید سیدفرحان علی
شهید سید عدیل حسینی
شهید اقبال حسین
شهید هلال حسین
دوشنبه۱۳۹۴/۹/۱۶ . ساعت۱۴
از مسجدامام حسن عسکری(ع) به طرف حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها ، مراسم تدفین در بهشت معصومه
بسم رب الشهداء و الصدیقین
از کوی جنون سلسله واران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند
نی کوه کن بی سروپا ماند و نی مجنون
از کوی جنون سرو خرامان همه رفتند
سلام علیکم
چندی است که اشق اشقیا و بدترین دشمنان اسلام و قرآن و ولایت آمده اند که ریشه دین را بزنند و این بار نقطه عزت مندی مارا یعنی حریم و حرم آل الله در سوریه و عراق هدف قرار داده اند.
احمق ها فکر کرده اند چون شیطان بزرگ و استکبار جهانی و ظالمان عالم در کنارشان است قدرت دارند ولی کور خوانده اند مگر بچه شیعه مرده باشد که بگذارد این خزان زدگان و نوکران استکبار جهانی و این کافران و حرام زادگان به اهداف شوم خود برسند.
ما بچه شیعه هابه پیروی از منش مولای متقیان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام خود را موظف به حمایت از مظلومین عالم می دانیم.
یا زینب کبری سلام الله علیها بنت حیدر الکرار اسم شما شفا است اسم شما راه گشا است اسم شما بانوی ایثار واقتدار که می آید چهار ستون بدن من حقیر می لرزد که من سگ روسیاه که باشم که بخواهم جان ناقابل خود را در راه امن شما تقدیم کنم.
بی بی جان من حقیر روسیاه و آلوده دستانم خالی است و چیزی ندارم ( عملی ندارم که راه گشا در روز قیامت باشد) که در طبق اخلاص قرار دهم و تقدیمشان کنم جز این جسم آلوده و ناقابل خود که اگر شما قبول فرمائید روسفید خواهم شد و اگر نه که من روسیاه و خسران زده هستم.
فقط ترا به خدا بی بی جان مگذارید که حقیرتان شرمنده برادرتان حضرت عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام شوم( غیرت الله)
مدافع حرم شما بودن افتخار ماست و مدال افتخار است زیرا راه شما و راه آل الله راه نجات است ( ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه)
در این راه و امتحان الهی صمیمانه و عاجزانه به دعای خیر تمام کسانی که ذره ای و کمتر از ذره ای به گردن من روسیاه حق دارند احتیاج مبرم دارم
ان شاءالله که بتوانم سرباز خوبی برای ولایت فقیه حضرت آیت الله خامنه ای(حفظ) باشم.
فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم میثم مدواری
بسم رب الحسین
چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا می روم، خواهش میکنم ان شاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین(ع) بزرگ آموزگار شهادت، به کربلا برده و زیر پای امام(ع) نصب نمائید و در زیرش جمله "با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین" را بنویسید.
دست نوشته شهید علی شرفخانلو
" باز کنندگان راه کربلا را فراموش نکنیم"
بسم رب الزینب
شاید مقدر شده است: حضرت زینب(س) که پیام آور حماسه عاشورا بود، پیام آور حماسه ظهور و فراهم آورنده مقدمات فرج هم باشد.
امروز زینبیه دمشق آمادگاه سربازان حضرت مهدی (ع) شده و تمام منتظران سلحشور و محبان پرشور امام حسین(ع) در جهان دلشان آنجاست.
زینب(س) همچنان علمدار حسین(ع) است و امروز هم حرم خود را سپر بلای حرم برادر کرده است.
استاد پناهیان
××××
مادر با دست های کف آلود وسط هال می دود و امیری می بیند ورای تصورش: امیر! چی شده؟ چرا داد می زنی؟ کی رو می خواهی بکشی؟ امیر همینطور به دیوار مشت و لگد می کوبد نه می شنود و نه می بیند. اشک و داد و سرخی چشم هایش هر لحظه بیشتر می شود. مادر باز کاری نمی تواند بکند جز در آغوش کشیدن امیر. امیر مشت هایش را حواله مادر می کند. اما مادر محکم تر امیر را به سینه خود فشار می دهد. کف ها از دستانش به پرواز درمی آیند. امیر یک جمله را رها نمی کند: بزار بکشمشون! کم کم دستانش بر پشت مادر سست می شود! مادر نمی تواند جلوی لرزه های امیر را که مثل برگ های پاییزی بر خود می لرزد بگیرد. امیر محکم مادر را می چسبد و وسط هق هق هایش جمله ها بیرون می ریزند: میگن... بابات به خاطر پول... پول... رفته خودشو... کشته... مامان.. مگه بابا شهید نشده؟.. مادر دست های کفی اش را روی سر امیر می کشد. در این دو ماه کار هر شبش است که دست در موهای امیر می کشد تا هوای پدر نکند و آرام بخوابد : چرا پسرم، بابا شهید شده! تو باید بهش افتخار کنی. امیر صورت مادر را در دستانش می گیرد: پس چرا هر شب گریه می کنی؟ تو بهش افتخار نمی کنی؟ مادر دست هایش را دور کمر کوچک امیر حلقه می زند و چانه ی امیر را به شانه اش تکیه می دهد: خوب من دلم برای بابا تنگ میشه، چون رفته یه جای خیلی خوب تر از اینجا! جایی که به خاطر سربندی که بابا زده همه دوسش دارند! امیر که انگار حواسش پرت شده باشد می پرسد: چه سربندی؟ چی نوشته روش؟ مادر خنده اش می گیرد و پر غرور می گوید: سربند مدافع حرم زینب (س)
+ من حاضر نیستم به خاطر پول؛ چشمان میشی بادامی پسرم را اشکبار ببینم
پ.ن: هر بار که خانواده های داغدار و سر به زیر مدافعین حرم افغانی را می بینم، غربتی غریب را حس می کنم. غربتی به اندازه ی تمام تهمت ها و حرف های صد من یه غازی که هر روز دم گوشم زمزمه می شود. والله علیم بذات الصدور