احتلال

نسأَل الله منازل الشهداء
احتلال
"تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه ایستاده باشند." سیدشهیدان اهل قلم
آخرین نظرات

اسلایدر

۱۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید مدافع حرم» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ب.ظ

خرم آن لحظه که مشتاق به نگارش برسد ...

السلام علیک یا زینب کبری (س)

 

خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند

عشق از انسان موجود عجیبی ساخته

 

 

 

  مراسم تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم

 

شهید مهدی علیدوست

 

 سه شنبه 1394/7/28

ساعت9 صبح

از مسجد امام حسن عسگری(ع) به سمت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۰:۴۶
بی نشان
دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۴ ب.ظ

" احلی من العسل "

 

 

 

 کربلا یک فرهنگ است

آری فرهنگی که نوجوانانش را آموخت شهادت را چون عسل شیرین بپندارد

 

زیر سم اسب یا شنی تانک

 

 اباعبدالله فرمانده جریانی است در طول تاریخ، نه شهیدی مانده در سال 61

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۴
سید حمزه
دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

در وادی محبت در بند زینبم من

"اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة"

 

بخشی از وصیت نامه سرلشگر پاسدار شهید حسین همدانی:

بنده حقیر حسین همدانی شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم رابه خوبی انجام ندادم و بعضی مواقع این نفس سرکش سراغم می آمد، وسوسه می شدم و نق میزدم، اما خدا من را متوجه می کرد وپشیمان می شدم و از خدا طلب عفو و بخشش می کردم و این اواخر هم دلم خیلی هوای رفتن کرده بود...

از آقا حلالیت می طلبم که نتوانستم سرباز خوبی باشم ، عشق به ولایت و تبعیت از ایشان، سعادتمندی را به همراه دارد.مثل گذشته بدهکار انقلابیم نه طلبکار"

 

امروز پاس صحبت یار قدیم دار

فردا چه سود که بگویند "حبیب" رفت

مولانا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۳
محمدحسین
چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ق.ظ

همچون أم وهب

سلام بر پدر و مادر شهید


آنگاه که پیکر شهید خود را حتی نتوانست درآغوش بگیرد چراکه از پیکر جوان بلند بالایش جز کیسه ی کوچکی باقی نمانده بود


اما خم به ابرو نیاورد


حتی بالای قبر هم نیامد و تا برای داده اش در راه خدا گریه هم نکند



این داستان پردازی و خاطره نیست


اتفاقی است که به چشم دیده ایم


سلام بر مادر غیورت برادر " ??????"


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۵
سید حمزه
يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ق.ظ

امام خود را تنها نگذارید

اینجانب محمد هادی ذوالفقاری...

امام زمان را تنها نگذارید

آن‌ها اهل شیطان هستند و ما هم شیطانی. دین خودتان را حفظ کنید چون اگر امام زمان بیاید احتمال دارد روبه‌روی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. امام زمان را تنها نگذارید من که عمرم رفت و وقت از دست دادم تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم و پل‌های پشت سرم را شکانده‌ام و راه برگشت ندارم. بچه‌های ایران و عراق من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام داده‌ام و یکی از دلایلی که آمدم نجف به خاطر همین بود که پیشرفت کنم نجف شهری است که مثل تصفیه‌کُن است که گناه‌ها را به سرعت از آدم می‌گیرد و جای گناهان ثواب می‌دهد این مولای ما خیلی مهربان است.

در جهاد مدافعان حرم شرکت کنید/مدافعان حرم با اسم حضرت زهرا کار تکفیری‌ها را تمام کنند

همچنین می‌خواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصا حرم‌ها دفاع کنند و اجازه به این ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصا طلاب نجف در این جهاد شرکت کنند چون دیدم که مدافع هست لکن کم است باید زیاد شود و مطمئنم که این‌ها(ظالمین) کم هستند و فقط با یک هجوم (جهاد) با اسم حضرت زهرا(س) می‌شود کار این مفسدها را تمام کرد و منتظر ظهور شویم و بهتر است که دست به دست همدیگر دهید و این غده سرطانی را از بین ببرید. برای من خیلی دعا کنید چون خیلی گناه کارم و از همه حلالیت بگیرید.

دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمی‌توانم زنده بمانم

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۵۷
محمدحسین
جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ب.ظ

بابای مدافعم

 

              

سلااااام

بابایی بالاخره اومدم

اومدم تو دنیای رنگی رنگی شما

اومدم و دارم نفس می کشم

وای بابایی نمی دونی چقدر سختم بود توی جای به اون تنگی و تاریکی، دلم می خواست بزنم بیرون و ببینمت، آخه مامانی همش از تو با من حرف زد!

دلم می خواست ببینم شهید چه شکلیه؟ آخه اون تو که بودم همه به تو می گفتن شهید!

راستی بابایی چند تا سوال ازت دارم:

مامان وقتی بهم زل زد گوشه ی چشماش پر اشک شد، چرا بابایی؟ یعنی منو دوست نداره؟

مامان بزرگ تا بغلم کرد گفت چه قد و بالایی به هم زده دختر باباش، یعنی من دختر شمام؟ مال مامانی نیستم؟

اصلنشم بابایی هر کی منو بغل می کنه بغضش میگیره، یعنی من اینقدر زشتم؟

امروز مامانی دست می کشید رو صورتمو می گفت: فرهاد اگه اینجا بود تو رو زمین نمی گذاشت! بعدشم حسابی گریه کرد، فک کنم دلش نمی خواست من زمین بمونم!

از دیروز که اومدم دلم می خواد بغلم کنی و من کلی تو بغلت لوس کنم خودمو، اما نیومدی؟

مگه نمی گن باباها دخترشون رو دوست دارن، یعنی منو دوست نداری که نیومدی؟

اما بابایی وقتی داشتم گریه می کردم داداش محمد تو گوشم یواشکی گفت: بابایی رفته مدافع حرم بشه، گریه نکنیا خوب!!

بابایی یعنی چی مدافع حرم؟

پ.ن: امروز با خبر شدیم شش ماه بعد از آسمانی شدن شهید فرهاد خوشه بر، خداوند فاطمه ای را برای شهید به زمین آورده است. باشد که فاطمه و محمد (فرزند اول شهید) راه پدر را همچون خود او با استواری طی کنند.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۵
سیدابراهیم
پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۲۹ ب.ظ

شهید زائر

 عید بر همگی مبارک:)

به نیابت شهدای مدافع و رزمندگان مدافع حرم

 

_ بازنشر_

                        

 

 

گفتم داداش محمد خیلی بدی، بابا با این پاش چجوری بره مشهد! خیلی دلش هوای حرم کرده، می دونی که دوست داره تو ببریش. همینطور که داشت جورابش را بالا می کشید گفت: آخه خواهر من یه چیزی میگیا، من فردا قراره برم، ان شالله برگشتم قول می دم همگی با هم میریم. بلند شد و جلوی آینه ایستاد،‌ دستی به موها کشید و راهی مسجد شد. هر تیری که میزدم به سنگ می خورد و عزمش برای رفتن ذره ای کمرنگ نمی شد. شب که همه خواب بودند دیدم که بابا رفته بالای سرش و زل زده به محمد. اولش ترسیدم که نکند اتفاقی افتاده. اما دیدم نه، بابای ساکت و آرام همیشگی فقط زل زده به محمدی که غرق خواب است. بابا از این رفتارها نداشت، شاید هم چون فردا عزم رفتن به سوریه را داشت فکری شده بود و می خواست محمد را بیشتر ببیند. فردا محمد از قرآن بوسه ای گرفت و حتی از آبی که برای ریختن در قدم های خداحافظی اش آماده کرده بودیم خورد و رفت. خوب می دیدم که مامان عمیق تر به هر جایی خیره می شود، تمام طعم های غذایش فرق کرده بود. بابا گاهی ازم می خواست ببرمش حرم بانو و من وقتی ویلچر را توی صحن می چرخاندم خوب می دیدم که اشک های دلتنگی اش را برای بانو آورده است. خیلی نگذشت که خبر محمد را آوردند. محمد لقب شهید مدافع حرم را گرفته بود و تک تک ما شده بودیم عضوی از خانواده ی شهید. مامان آرام و قرار نداشت و بابا تمام بی قراری اش را ریخته بود توی سکوت های طولانی مدتش. منتظر جسمی بودیم تا تمام فراق هایمان را روی کفنش خالی کنیم. خبری دیگر آوردند، محمد را اشتباهی برده بودند به مشهد. بابا بی تابی اش بیشتر شد. گفت باید من را هم ببرید مشهد می خواهم محمد را ببینم. و ما تا چشم باز کردیم همه در مشهد بودیم. آخرین بار بود که با محمد به زیارت امام رضا آمده بودیم. همه مان را کشانده بود مشهد و آخرین قولش را عملی می کرد. به قم برگشتیم و محمد روی دستان زائرها به دور حرم بانو طواف خورد و سلام برادری را به خواهرش رساند. محمد شهیدی بود که جسم غرق خون از دفاع حرم را به حرم آفتاب و خواهرش رسانده بود....

پ.ن: روایت بالا داستان است اما این واقعه رخ داده است. شهید محمد ابراهیمی از شهدای مدافع حرم است که پیکرشان اشتباهی ( البته به اذن آقا بوده یقینا) به مشهد فرستاده می شود و بعد از متوجه شدن به محل زندگی اش یعنی قم برگردانده می شود.

از اینجا و اینجا گزارش تصویری احتلال را از تشییع این شهید بزرگوار ببینید.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۲۹
سیدابراهیم
چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۴۷ ب.ظ

معشوقه به سامان شدتا باد چنین بادا

 تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم "شهید محمد داود رضایی"

دوشنبه1394/6/9_بهشت معصومه قم

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۷
محمدحسین
يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ب.ظ

برای دفن شهدا ، مهدی (علیه السلام) بیا

چه زیباست این نصیحت شهـــدا :

ما از " حلالش " گذشتیم ؛

شما نمی توانید از " حرامش " بگذرید؟؟؟!!!

""السلام علیک یازینب کبری""

تشییع پیکر شهید مدافع حرم

"شهید داود رضایی"

دوشنبه ۱۳۹۴/۶/۹

ساعت ۱۷

از مسجدامام حسن عسگری.ع. به طرف حرم حضرت معصومه.س.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۲
محمدحسین
چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ق.ظ

راه نشانم بده...

 

 شهیدان هم مثل ما عاشق فرزندانشون بودن اما تفاوتشون با ما این بود که در زندگی، آرمانی بلند داشتند.

 

شهید بیضائی در حال بوسیدن کوثرش

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۷
بی نشان
کلیه حقوق این وبلاگ متعلق به [ احتلال ] می باشد ; ویرایش شده با توسط پلاک هفت