احتلال

نسأَل الله منازل الشهداء
احتلال
"تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه ایستاده باشند." سیدشهیدان اهل قلم
آخرین نظرات

اسلایدر

۱۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احتلال» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۳ ق.ظ

برای دفن شهدا مهدی (عج) بیا

شهید سعید است وشهادت سعادت

"السلام علیک یا زینب کبری (س)"

 

 فوج فوج هدیه ی خونین بال از حجاز تا شام به ساحتت هدیه می شود و امید است با سپاهی از شهیدان بازگردی ای چشم انتظار ترین تاریخ...

 

 تشییع پیکر مطهر شهدای مدافع حرم

شهید سید ساجد حسین

شهید رضا رحیمی

شهید علی داد سروری

پنج شنبه ۱۳۹۴/۷/۱۶

ساعت۱۵

از مسجد امام حسن عسگری (ع) به طرف حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۰۹:۰۳
محمدحسین
جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ب.ظ

شهسوار لافتی

  بسم الله الرحمن الرحیم

 

 مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود

باید خدا شوی که بفهمی علی که بود

  

  

 هماره از خم غدیر مست باشید وشیدا،

در پناه نگاه مهربان شهسوار لافتی

 

 

 

 

 دنیا اگر علی نداشت آبرو نداشت...

 دنیا مدام شکر چنین آبرو کند...

خلقت به روی دست علی را گرفت وگفت: دست کسی نظیرش اگر هست رو کند...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۳
سید حمزه
سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۰ ب.ظ

السلام علیک یا علی بن محمد یا امام هادی (ع)

 "علی" آخر آل طه

 

 بر لشکر کفر چیره ات باید خواند 

خورشید به شام تیره ات باید خواند

درس ادب وولایت وتقوا را

در جامعه کبیره ات باید خواند

 

 

استاد میرباقری:

زیارت جامعه کبیره که از امام هادی (ع) نقل شده زیارتی تقریبا منحصر به فرد است.

زیرا اگرچه معارفی که نسبت به امام وجود دارد از دوره صادقَین علیهما السلام به طور جد بیان شده است و در دوره امام رضا علیها السلام به اوج خودش رسیده، ولی ما هیچ کجا مثل جامعه کبیره نداریم که به صورت جامع ویک جا از حقیقت ولایت رونمایی شده باشد.

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۲۰
بی نشان
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۸ ق.ظ

حج خونین

بسم الله و بالله

 

انا لله و انا الیه راجعون

 

  

ما را با آل سعود کاری است که آنرا با انتقام خون به ناحق ریخته شده ی مهمانان مظلوم ضیوف الرحمن به آنها تفهیم خواهیم کرد

 

  

ما *اگر می خواستیم به جهان اسلام ثابت کنیم که کلید داران کنونی کعبه لیاقت میزبانی سربازان و مهمانان خدا را ندارند و جز تامین آمریکا و اسرائیل و تقدیم منافع کشورشان به آنان کاری از دستشان  برنمی آید ،بدین خوبی نمی توانستیم بیان کنیم

امام خمینی به مناسبت حج خونین

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۲:۱۸
سید حمزه
جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ب.ظ

قصه فرماندهان

 بسم رب الشهدا والصدیقین

 

وقتی میخواهیم از سرزمینی بهتر بدانیم باید قصه زندگی آدم هایش را بخوانیم. اگرچه می دانیم ورق ورق تاریخ،شرح حماسه های مردم این سرزمین است. اما شاید هیچ دورانی را مثل سال های دفاع مقدس تجربه نکرده باشند. انگار در این سال ها فرماندهان به تنها چیزی که فکر نمی کردند پاداش های دنیوی بود.

نه مدالی به سینه داشتند و نه حرف های عجیب وغریب می زدند. باور کردنی نیست که گاه تا آخرین لحظات زندگی برای عده ای ناشناس باقی می ماندند.

قصه فرماندهان، قصه واقعی مردان پارسا و شجاع این سرزمین است.

 

 

 

 

 

 

  

+

+

 مجموعه کتابهای قصه فرماندهان از سری کتاب های نقره ای _ انتشارات سوره مهر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۴
بی نشان
دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۲۹ ب.ظ

السلام ای یادگار کربلا

 

 

یکی از ویژگی‌های خیلی خوب امام محمد باقر علیه‌السلام این بود

که هر وقت به دوستانش نزدیک می‌شد با آن‌ها دست می‌داد و می‌فرمود: این کار، دل‌ها را به هم نزدیک‌تر و مهربان‌تر می‌کند و دشمنی‌ها را از بین می‌برد. همین اخلاق خوب امام بود که باعث می‌شد تا مردم ایشان را دوست داشته باشند و حتی این برخوردهای با محبت و احترام باعث می‌شد که خیلی از کسانی که با ایشان بد بودند به ایشان احترام بگذارند و حتی با آن حضرت دوست بشوند.

 

 

 

 

التماس دعای فرج

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۲۹
بی نشان
دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۲۹ ب.ظ

وارث روضه ها

صلی الله علیک یا محمدبن علی یا جواد الائمه(ع)

 

  

 گرچه مثل پدرت سوختی از زهر ولی

مجتبایی شدنت آل عبا را سوزاند

 

 

یکی از توصیه های آیت الله مشکینی(رحمت الله علیه) که  در درس اخلاقشان می فرمودنداین بود که:

مبادا روز شهادت یا ولادت امامی بگذرد وشما آن امام را زیارت نکنید،

سپس خودشان توضیح میدادند که در هر روزی که شهادت یا ولادت امامی است، به نیت زیارت آن امام یک زیارت امین الله که زیارت کوتاهی هم هست بخوانید تا جزء زائران آن امام محسوب شوید و از برکات آن امام معصوم بهره مند گردید.. 

 

 التماس دعای فرج

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۹
بی نشان
يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ق.ظ

امام خود را تنها نگذارید

اینجانب محمد هادی ذوالفقاری...

امام زمان را تنها نگذارید

آن‌ها اهل شیطان هستند و ما هم شیطانی. دین خودتان را حفظ کنید چون اگر امام زمان بیاید احتمال دارد روبه‌روی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. امام زمان را تنها نگذارید من که عمرم رفت و وقت از دست دادم تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم و پل‌های پشت سرم را شکانده‌ام و راه برگشت ندارم. بچه‌های ایران و عراق من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام داده‌ام و یکی از دلایلی که آمدم نجف به خاطر همین بود که پیشرفت کنم نجف شهری است که مثل تصفیه‌کُن است که گناه‌ها را به سرعت از آدم می‌گیرد و جای گناهان ثواب می‌دهد این مولای ما خیلی مهربان است.

در جهاد مدافعان حرم شرکت کنید/مدافعان حرم با اسم حضرت زهرا کار تکفیری‌ها را تمام کنند

همچنین می‌خواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصا حرم‌ها دفاع کنند و اجازه به این ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصا طلاب نجف در این جهاد شرکت کنند چون دیدم که مدافع هست لکن کم است باید زیاد شود و مطمئنم که این‌ها(ظالمین) کم هستند و فقط با یک هجوم (جهاد) با اسم حضرت زهرا(س) می‌شود کار این مفسدها را تمام کرد و منتظر ظهور شویم و بهتر است که دست به دست همدیگر دهید و این غده سرطانی را از بین ببرید. برای من خیلی دعا کنید چون خیلی گناه کارم و از همه حلالیت بگیرید.

دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمی‌توانم زنده بمانم

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۵۷
محمدحسین
جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ب.ظ

بابای مدافعم

 

              

سلااااام

بابایی بالاخره اومدم

اومدم تو دنیای رنگی رنگی شما

اومدم و دارم نفس می کشم

وای بابایی نمی دونی چقدر سختم بود توی جای به اون تنگی و تاریکی، دلم می خواست بزنم بیرون و ببینمت، آخه مامانی همش از تو با من حرف زد!

دلم می خواست ببینم شهید چه شکلیه؟ آخه اون تو که بودم همه به تو می گفتن شهید!

راستی بابایی چند تا سوال ازت دارم:

مامان وقتی بهم زل زد گوشه ی چشماش پر اشک شد، چرا بابایی؟ یعنی منو دوست نداره؟

مامان بزرگ تا بغلم کرد گفت چه قد و بالایی به هم زده دختر باباش، یعنی من دختر شمام؟ مال مامانی نیستم؟

اصلنشم بابایی هر کی منو بغل می کنه بغضش میگیره، یعنی من اینقدر زشتم؟

امروز مامانی دست می کشید رو صورتمو می گفت: فرهاد اگه اینجا بود تو رو زمین نمی گذاشت! بعدشم حسابی گریه کرد، فک کنم دلش نمی خواست من زمین بمونم!

از دیروز که اومدم دلم می خواد بغلم کنی و من کلی تو بغلت لوس کنم خودمو، اما نیومدی؟

مگه نمی گن باباها دخترشون رو دوست دارن، یعنی منو دوست نداری که نیومدی؟

اما بابایی وقتی داشتم گریه می کردم داداش محمد تو گوشم یواشکی گفت: بابایی رفته مدافع حرم بشه، گریه نکنیا خوب!!

بابایی یعنی چی مدافع حرم؟

پ.ن: امروز با خبر شدیم شش ماه بعد از آسمانی شدن شهید فرهاد خوشه بر، خداوند فاطمه ای را برای شهید به زمین آورده است. باشد که فاطمه و محمد (فرزند اول شهید) راه پدر را همچون خود او با استواری طی کنند.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۵
سیدابراهیم
پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۲۹ ب.ظ

شهید زائر

 عید بر همگی مبارک:)

به نیابت شهدای مدافع و رزمندگان مدافع حرم

 

_ بازنشر_

                        

 

 

گفتم داداش محمد خیلی بدی، بابا با این پاش چجوری بره مشهد! خیلی دلش هوای حرم کرده، می دونی که دوست داره تو ببریش. همینطور که داشت جورابش را بالا می کشید گفت: آخه خواهر من یه چیزی میگیا، من فردا قراره برم، ان شالله برگشتم قول می دم همگی با هم میریم. بلند شد و جلوی آینه ایستاد،‌ دستی به موها کشید و راهی مسجد شد. هر تیری که میزدم به سنگ می خورد و عزمش برای رفتن ذره ای کمرنگ نمی شد. شب که همه خواب بودند دیدم که بابا رفته بالای سرش و زل زده به محمد. اولش ترسیدم که نکند اتفاقی افتاده. اما دیدم نه، بابای ساکت و آرام همیشگی فقط زل زده به محمدی که غرق خواب است. بابا از این رفتارها نداشت، شاید هم چون فردا عزم رفتن به سوریه را داشت فکری شده بود و می خواست محمد را بیشتر ببیند. فردا محمد از قرآن بوسه ای گرفت و حتی از آبی که برای ریختن در قدم های خداحافظی اش آماده کرده بودیم خورد و رفت. خوب می دیدم که مامان عمیق تر به هر جایی خیره می شود، تمام طعم های غذایش فرق کرده بود. بابا گاهی ازم می خواست ببرمش حرم بانو و من وقتی ویلچر را توی صحن می چرخاندم خوب می دیدم که اشک های دلتنگی اش را برای بانو آورده است. خیلی نگذشت که خبر محمد را آوردند. محمد لقب شهید مدافع حرم را گرفته بود و تک تک ما شده بودیم عضوی از خانواده ی شهید. مامان آرام و قرار نداشت و بابا تمام بی قراری اش را ریخته بود توی سکوت های طولانی مدتش. منتظر جسمی بودیم تا تمام فراق هایمان را روی کفنش خالی کنیم. خبری دیگر آوردند، محمد را اشتباهی برده بودند به مشهد. بابا بی تابی اش بیشتر شد. گفت باید من را هم ببرید مشهد می خواهم محمد را ببینم. و ما تا چشم باز کردیم همه در مشهد بودیم. آخرین بار بود که با محمد به زیارت امام رضا آمده بودیم. همه مان را کشانده بود مشهد و آخرین قولش را عملی می کرد. به قم برگشتیم و محمد روی دستان زائرها به دور حرم بانو طواف خورد و سلام برادری را به خواهرش رساند. محمد شهیدی بود که جسم غرق خون از دفاع حرم را به حرم آفتاب و خواهرش رسانده بود....

پ.ن: روایت بالا داستان است اما این واقعه رخ داده است. شهید محمد ابراهیمی از شهدای مدافع حرم است که پیکرشان اشتباهی ( البته به اذن آقا بوده یقینا) به مشهد فرستاده می شود و بعد از متوجه شدن به محل زندگی اش یعنی قم برگردانده می شود.

از اینجا و اینجا گزارش تصویری احتلال را از تشییع این شهید بزرگوار ببینید.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۲۹
سیدابراهیم
کلیه حقوق این وبلاگ متعلق به [ احتلال ] می باشد ; ویرایش شده با توسط پلاک هفت