امام روح الله: جنگ ما ، فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت
.
.
.
.
امام خامنه ای: تقدیر خداوند این است که فلسطین آزاد خواهد شد.
.
.
.
.
مادر شهید محمدحسین یاغی(کرار) :
یه شب دیدم تو خواب داشت کار میکرد.
گفتم چیکار میکنی :
گفت داریم آماده میشیم بریم قدس رو آزاد کنیم.
.
.
فرزند روح الله اینگونه است ، سرباز سیدعلی اینگونه است
فلا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً
بل هم أحیاء عند ربهم یرزقون
اندر حکایت مدافع حرم :
میگفت: زندگیمان را میکردیم، سرِ زمین بیل میزدیم، شوروی که آمد مملکتمان را گرفت بلند شدیم.یک تکه نان به پر لباس افغانی میبستیم و یک هفته میرفتیم تو کوه و کمر با روسها میجنگیدیم، روسها را بیرون کرده و نکرده خبر آمد که ایران جنگ شده، عراق حمله کرده و کل دنیا هم پشت سرش جمع شده و سرزمین اسلام در خطر است. تکه نانمان را زدیم پر شال و راه افتادیم. لب مرز که رسیدیم گفتند کجا؟ گفتیم آمدیم جنگ. باور نکردند، مثل همانی که برایمان پلاک میساخت و گفت از کجایید و سرمان را بالا گرفتیم و گفتیم افغانستان و با تعجب نگاهمان کرد و بعد آغوش گشود. جنگ تمام شد و همینجا ماندگار شدیم. زمین نداشتیم دیگر، رفتیم سر ساختمان، آجر بالا میانداختیم. چند سال گذشت، خیلیها اذیتمان کردند، می گفتند بروید سرزمین خودتان. سرزمین خودمان؟
زندگی میگذشت که خبر رسید جنگ شده و حرم «خانم زینب(س)» به خطر افتاده.بلند شدیم و ایستادیم. این بار سرنوشتمان در سوریه بود. «آرمان» حالا در سوریه به خطر افتاده بود که سرزمین ما، سرزمین آرمانمان بود.بلند شدیم و روانه «زینبیه» شدیم. نامش هم دلمان را میلرزید.
شهید علیرضا توسلی" فرمانده تیپ فاطمیون
روحش شاد
در راه برگشت از اسارت به ایران
چقدر دیگه مونده برسیم. میهماندار پاسخ داد یک ساعت دیگر. به ساعتم، به چرخش عقربه ساعت خیره ماندم. دوباره زمان در اختیارم قرار میگیرد و زمان هم آزاد و مال من میشود. خواهر کافی از هیات هلال احمر بالای سرم ایستاده بود. وقتی متوجه شد چشمم به ساعت خیره مانده پرسید: به چه فکر میکنی؟
-الان ساعت آمار است، ساعتی که برادرها را با کابل شمارش میکنند و بعضی را... میدانی آمار یعنی چه؟
-یعنی شمردن
-نه، یعنی یک قدم مانده به مرگ، یعنی با حقارت چند قاشق شوربا گرفتن و با بغض قورت دادن.
اگر شما این برادرکشی را دوام می آورید، طاقت ما دیگر طاق شده
اگر نمی دانید دوست کجاست و دشمن کجا، لااقل اسلحه های تان را غلاف کنید.
از صهیونیست ها که توقعی نیست، شما با برادرتان اینگونه نکنید.
تا دیروز غم چند ده ساله ی پاره ی تن اسلام بر قلبمان بود و هواپرستی شما. اما امروز با قتل خواهران و برادرانمان چه کنیم؟
با ظلمی که پشت گوشمان به اسلام روا می دارید و جای فریاد بر سر اسرائیل هلهله ی شادی که سر دادید چه کنیم؟
قلب آتش گرفته ی خود را نزد چه کسی التیام ببخشیم؟
هر طرف می نگرم نیزه و شمشیر است برادر، بیا خود درد را چاره کنیم.
به ساختمان شیشیه ای و زیبای سازمان ملل یا شورای سقیفه پرست اعراب؟
شما را به خدا بس است. قتل و غارت و جنایت کافی است.
اگر پول این ملت را می خواستید که ربودید، اگر جانشان را می خواستید که گرفتید، اگر می خواستید رقص مرگ شان را ببینید که نظاره کردید. اگر می خواستید نسل شان را به خاک سیاه بنشانید که کودکان شان را خوب به غسال خانه ها فرستادید.
شما را به خدا بس است
دست از سر بحرین مظلوم بردارید.